استقلال نوين
مطالب ورزشي علي الخصوص فوتبالي

آقای رهبری‌فرد! هیس، اسطوره‌ها فریاد نمی‌زنند...

 
 

بهروز رهبری فرد را فوتبال دوستان 30 سال به بالا، به خوبی به خاطر دارند. مدافع همیشه پرحاشیه ای که علیرغم ادعاهای عجیب و غریب این روزهایش، هرگز در حد و اندازه های یک " اسطوره " نبوده و نیست. شاید این مدافع " معمولی " ، فکر می کند هنوز هم در عصر حجر هستیم و نمی داند که با کوچک ترین جستجویی در اینترنت، بسیاری از شاهکارهای او تنها با چند کلیک ساده – البته در صورت قطع نبودن اینترنت. – در دسترس میلیون ها نفر قرار دارند و می توانند لحظات نشاط آوری را برای بینندگان رقم بزنند. مدافع و کاپیتان سابق پرسپولیس که امروز به سادگی خود را هم تراز بازیکنانی مانند کریمی و صراحتا بالاتر از مهدوی کیا می داند، ظاهرا حافظه چندان قدرتمندی ندارد و شاید هم فکر کرده می تواند از شلوغی شهر و سربالارفتن آب ها استفاده کند و آواز ابوعطای گوشخراشش را – که ظاهرا سال ها سرکوب شده بود - سر دهد. این نوشته، صرفا جهت یادآوری بعضی از شاهکارهای آقای مثلا اسطوره  است.
شیرینی خامه ای را به خاطر بسپار، گلایل رفتنی است.
نام رهبری فرد برای طرفداران قدیمی پرسپولیس بیش از هرچیز با شیرینی های خامه ای – که هنوز هم مورد علاقه سلطان هستند. – و دسته گل های پر از گلایل و گل عروس پیوند خورده است. رهبری فرد بی تردید رکورددار قهر و آشتی در پرسپولیس است. بارها – به خصوص در زمان پروین - آقای مثلا اسطوره به دلیل حاشیه سازی ها، بی انضباطی ها ، رفتارهای غیرحرفه ای و ده ها دلیل ریز و درشت دیگر از تیم اخراج شد. هربار با پادرمیانی بزرگ ترهای تیم، نهایتا مربی بخت برگشته کوتاه می آمد و با تصور این که " این تو بمیری دیگه از اون تو بمیری ها نیست. " ، با برگشتن او به تیم موافقت می کردند. اما زهی خیال باطل. رهبری فرد هربار بعد از مدت کوتاهی ، باز هم دردسرساز می شد و باز هم شیرینی خامه ای و گلایل و روز از نو و روزی از نو. بیشترین تعداد عکس هایی که از این مدافع در نشریات آن زمان کار شده است،  همگی در برگیرنده سه عنصر مهم هستند :  گلایل، جعبه شیرینی و گردنِ کج آقای مثلا اسطوره.
پ ن پ. شما در حد لیگ برتری
اگر مرحوم قایقران با بازی های به یادماندنی و اخلاق و منش دوست داشتنی خود به اسطوره انزلیچی ها بدل شد، بهروز رهبری فرد هم در لیگ دوم برای ملوان آن چنان سنگ تمامی گذاشت که انصافا باید مجسمه او را در کنار مرحوم قایقران نصب می کردند. جوان تر ها شاید به خاطر نداشته باشند اما توصیه می کنم که حتما فیلم لحظات حساس بازی پرسپولیس – ملوان در لیگ دوم را ببینند که بی شک بیش از اخراجی های 1 و 2 و 3 باعث سرور خاطرشان خواهد شد. در آن بازی آقای مثلا اسطوره ، یک سانتر معمولی را چنان استادانه به تور دروازه پرسپولیس دوخت که کم مانده بود بازیکنان ملوان برایش حلقه شادی تشکیل دهند. آن هم در حالی که در شعاع پنج متری اطرافش ، جنبنده ای نبود و نزدیک ترین بازیکنان به او سایر مدافعان پرسپولیس بودند،  که بعد از گل فقط هاج و واج آقای اسطوره را نگاه می کردند. اما اگر فکر کردید این پایان ماجرا بود ، سخت در اشتباهید. چند دقیقه بعد پرسپولیس روی خطای مدافع ملوان صاحب پنالتی شد تا شاید بتواند حداقل بازی را مساوی کند. رهبری فرد با سرعت تمام – در حد سرعت پرواز کفترهایی که ظاهرا پراندنشان یکی از تفریحات سالم آقای مثلا اسطوره است. – خود را به محوطه جریمه رساند و با اصرار فراوان و تقریبا به زور چک و لگد، سایر بازیکنان را کنار زد و با دقتی مثال زدنی توپ را تقدیم دروازه بان ملوان کرد. آن بازی با نتیجه 3 بر 2 به سود ملوان به پایان رسید. روزنامه های فردا تیتر زدند رهبری فرد 3 – پرسپولیس 2. خوب به خاطر دارم که در آن بازی – که از بدشانسی در استادیوم بودم و تا آخر عمر نمی توانم خاطره اش را از ذهنم پاک کنم. – معدود تماشاگران ملوان آن چنان برای تشویق رهبری فرد سنگ تمام گذاشتند که آقای مثلا اسطوره، در تمام طول دوران فوتبالش در پرسپولیس، این همه تشویق نشده بود. حالا تصور کنید شنیدن این جمله که " بازیکنان پرسپولیس در حد لیگ یک نیستند. " از زبان چنین بازیکنی، چقدر خنده دار و مضحک است. شاید بد نباشد بدانید که در آن بازی یکی از اسطوره های واقعی پرسپولیس – علی پروین –  تاوان کار این بازیکن را داد و برای اولین بار شعارهای حیا کن رها کن را از سکوهای سرخ شنید !
ما سه تا رو کجا می برید
مدافع اسبق پرسپولیس، در حالی نام خود را کنار نام کریمی قرار می دهد که از هیچ نظر – چه از بعد فنی ، چه اخلاقی و چه تعصب به پرسپولیس – با این اسطوره واقعی پرسپولیس قابل قیاس نیست. این مقایسه آن قدر خنده دار است که حتی دلیل آوردن برای رد آن هم سخت می شود و حقیقتش را بخواهید، شخصا این مقایسه را بیش از هرچیز توهین به علی کریمی می دانم. از طرفی جناب رهبری فرد، در درفشانی های چند ماه قبل خود، مهدوی کیا را به هیچ عنوان لایق اسطوره نام گرفتن و حتی پرسپولیسی بودن هم نمی دانند و همین چند روز قبل هم در مورد علی دایی جماعت فوتبال دوست را از نظرات گوهربار خود بهره مند کردند. به نظرم این موضوع باید شدیدا مورد تحلیل و بررسی روانشناسان قرار بگیرد که چطور یک نفر می تواند به چنین سطحی از اعتماد به نفس کاذب دست پیدا کند و آن چنان دچار توهم شود که نام خود را – با آن سابقه درخشان که در بالا ذکر چندموردش رفت. – در کنار نام بهترین گلزن تاریخ فوتبال جهان ، بهترین بازیکن سال آسیا و یکی از بهترین بازیکنان قرن هامبورگ قرار دهد. این قیاس درست مانند این است که محمدرضا شریفی نیا، سابقه سینمایی خود را با جک نیکلسون و آل پاچینو قیاس کند. به همان اندازه خنده دار و به همان نسبت نگران کننده.
بهروز مایلی کهن
رهبری فرد با دایی مشکل دارد. این را از تک تک کلمات و جملات پر از حب و بغضش می توان فهمید. اگر دایی بگوید ماست سفید است، رهبری فرد بی تردید در پی اثبات سیاه بودن ماست، ده ها مصاحبه می کند و البته در این راه تنها هم نیست. دوستان گرمابه و گلستان او مانند انصاریان و هاشمی نسب در این بین هرازگاهی مانند بچه مرشدها پا به پای او دم می گیرند و خوشمزه بازی های همدیگر را کامل می کنند ( مصاحبه دوستان در مورد پروین را به خاطر دارید ؟! ) . آقای مثلا اسطوره در آخرین مصاحبه خود حملات عجیبی به دایی داشته است که شاید تنها با گفته های مایلی کهن – در اوج اختلافاتش با دایی – قابل قیاس باشد. این که " دایی در افتخارات پرسپولیس نقشی نداشته " و " راه آهن دوسال کاندید سقوط بوده است " ، به اندازه ای بی پایه و اساس است که احتمالا به زودی مایلی کهن را هم به جمع طرفداران دایی اضافه می کند. راه آهن که هرگز در لیگ برتر یک تیم مدعی نبوده، سال اول با هدایت دایی در رتبه 11 ( بین 18 تیم )و سال دوم برای اولین بار در تاریخ باشگاه راه آهن در رتبه 8 ( باز هم لیگ 18 تیمی ) قرار گرفت. تنها جام های پرسپولیس در این چند سال هم حاصل زحمات تیمی بوده اند که دایی را به عنوان سرمربی در کنار خود داشتند. احتمالا آقای مثلا اسطوره هنوز از وجود اینترنت خبر ندارد، اما حداقل می تواند نگاهی به آرشیو روزنامه های ورزشی بیندازد تا بیش از قبل متوجه مضحک بودن گفته هایش بشود.
از طرفی این که یک بازیکن ( میلاد کفشگری ) به دلیل " سخت بودن اسمش " مورد نوازش آقای اسطوره قرار بگیرد و دیگری ( قاسم دهنوی ) به دلیل " چهره زشتش " ، از آن دست رفتارهایی است که تنها یک نام را در ذهن می آورد. ماجرای گیر دادن دیگر اسطوره. پرسپولیس ، جناب مایلی کهن به نام " قلعه نویی " و به رخ کشیدن اصالت نام خانوادگی " مایلی کهن " را حتما به یاد دارید. کفشگری و دهنوی ، بی شک هنوز در ابتدای کار خود در پرسپولیس هستند و مثل همه بازیکن های دیگر، می توان از نظر فنی و حتی رفتاری آن ها را مورد نقد قرار داد. اما این که نام خانوادگی یا چهره کسی مورد تمسخر دیگران قرار بگیرد، حتی در فوتبال بی در و پیکر ایران هم رفتار نرمالی نیست. ظاهرا آقای مثلا اسطوره ، با آن چشم های روشن و پشت موی بی بدیل و فَکَل فرفری، در کنار همه توهم ها، دچار حس " خود آلن دلون بینی " هم هست و یا شاید " رهبری فرد " ها از نوادگان کورش و داریوش هستند و اصالت باستانی دارند.
حرف آخر:
گفته ها در مورد شما زیادند آقای رهبری فرد. از بازی نکردنتان در مقابل استقلال – به بهانه جشن عروسی – تا اقدامات فراوانتان برای نابود کردن زوبل، پروین، اشمیت و .... از سوتی های کاملا غیرعامدانه. گرفته تا مصاحبه های گاه و بیگاه علیه پرسپولیس. هاشمی نسب را مثال می زنید و از علی انصاریان می گویید و غیرت و تعصب ، اما در عین حال چشم خود را به روی این موضوع می بندید که این دو فوتبالیست – به خصوص هاشمی نسب که در همین مصاحبه آخرتان از او نقل قول هم کرده اید – به دلیل رفتارهایشان، که صرفا شامل رفتن به تیم حریف نمی شود،  در خوشبینانه ترین حالت هم، به هیچ عنوان محبوب پرسپولیسی ها نیستند. اگر علی دایی مشت هایش را بعد از گل زدن تیمش به پرسپولیس گره کرد، شما هم در بازی مقابل پرسپولیس ، آن زمان که عضو تیم پاس بودید ، برای طرفداران کم نگذاشتید. دوست گرمابه و گلستانتان هم که کم مانده بود بعد از گل زدن به پرسپولیس کارش به بیمارستان بکشد.
آقای متعصب ، تنها می توانم بابت تمام لحظاتی که در استادیوم، نام شما را در کنار ،دیگر پرسپولیسی ها صدا زدم و تشویقتان کردم افسوس بخورم. افسوس بخورم که معدود خاطرات خوبمان از شما، طی همین یکی دو سال، کاملا از بین رفت. جناب رهبری فرد، برای سنجش میزان محبوبیت خود، کافیست یک بار ، فقط یک بار در یکی از بازی های پرسپولیس به استادیوم بیایید تا متوجه شوید که وقت آن رسیده که بیش از قبل به تفریح مورد علاقه خود – کفتربازی – بپردازید و پرسپولیس را به حال خودش رها کنید. پرسپولیس تیم بزرگی است. آن قدر بزرگ که نیازی به " اسطوره  سر هم کردن " نداشته باشد و اسطوره های واقعی این تیم هم با حرف های شما از چشم مردم نخواهند افتاد. به خاطر داشته باشید که:
گرهنرمند ز اوباش جفایی بیند
تا دل خویش میازارد و درهم نشود
سنگ بدگوهر اگر کاسه زرین بشکست
قیمت سنگ نیفزاید و زر ، کم نشود

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات

آخرین مطالب

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان استقلال نوين رشت و آدرس esteghlal-novin.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان